اسیر شده بود 15 سال بیشتر نداشت؛ حتی مویی هم در صورتش نبودسرهنگ عراقی اومد یقه شو گرفت، کشیدش بالاگفت: اینجا چه کار میکنی؟ حرف نمی زدسرهنگ عراقی گفت: جواب بدهگفت: ولم کن تا بگم.ولش کرد.خم شد از روی زمین یک مشت خاکبرداشت، آورد بالا گفت:اینجا خاک منه، تو بگو اینجا چه کار میکنی؟سرهنگ عراقی خشکش زده بود . . .
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 26 صفحه بعد
RSS
عضو شوید
عضویت سریع
به نظرت سطح کیفی این وبلاگ در چه حدی هست
آمار مطالب
آمار کاربران
کاربران آنلاین
آمار بازدید